جدول جو
جدول جو

معنی پیش رو - جستجوی لغت در جدول جو

پیش رو
جلو رو، برابر، رو به رو
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
فرهنگ فارسی عمید
پیش رو(شِ)
مقابل پشت سر. مقابل غیاب و غیبت و قفا. امام. در حضور. خلاف پشت سر. برابر. بنزد. نزدیک. برابر چشم. قدام. پیش روی:
بجنبید بر بارگی شاه نو
ز قلب سپه رفت تا پیش رو.
فردوسی.
ازین هر سه کهتر بود پیش رو
مهین باز پس، در میان ماه نو
نشیند کهین نزد مهتر پسر
مهین را بنزد کهین تاجور.
فردوسی.
بوستان افروز پیش ضیمران
چون نزاری پیش روی فربهی.
منوچهری.
- پیش رویش گفتن: در چشمش گفتن
لغت نامه دهخدا
پیش رو
برابر، روبرو
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
فرهنگ لغت هوشیار
پیش رو
قدمًا
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به عربی
پیش رو
Precursor
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیش رو
précurseur
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پیش رو
چهار روز بعد
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش رو
mtangulizi
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پیش رو
پیشرو
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به اردو
پیش رو
পূর্বসূরী
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیش رو
先駆者
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پیش رو
öncü
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیش رو
선구자
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به کره ای
پیش رو
מבשר
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به عبری
پیش رو
अग्रदूत
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به هندی
پیش رو
pelopor
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پیش رو
ผู้บุกเบิก
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به تایلندی
پیش رو
voorloper
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به هلندی
پیش رو
precursor
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پیش رو
precursore
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پیش رو
precursor
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پیش رو
先驱
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به چینی
پیش رو
prekursor
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به لهستانی
پیش رو
попередник
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیش رو
Vorläufer
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به آلمانی
پیش رو
предшественник
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
پیش رو، جلو رو، برابر، رو به رو
فرهنگ فارسی عمید
بدان مرد داننده اندرز کرد همی خواسته پیش او ارز کرد. (فردوسی) -7 برابر مقابل در مقام مقایسه: در همه گیتی نگاه کردم و باز آمدم صورت کس خوب نیست پیش تصاویر او. (سعدی) -8 ساحل کنار کرانه: بیامد تهمتن بتوران زمین خرامید تا پیش در پای چین. (فردوسی) -9 از پیش از مقابل: امیر طاهر سپاه پدر را هزیمت داد ترسناک پیش امیر خلف آمدند شکسته و خسته و بعضی کشته و امیر خلف دانست که محنت رسیده است که پیش فرزند همی باید گریخت، یکی از سه حرکت حروف ضمه ضم مقابل زیر (کسره) زبر (فتحه)، نام هریک از چهار دندان جلو دهان که دو بر بالا و دو بزیر دست ثنیه (جمع: ثنایا)، مقدم ارجح برتر: ای نهان گشته در بزرگی خویش وز بزرگان بکبریا در پیش. (انوری) -13 آنکه در بازی حق تقدم دارد. -14 مقدمه دیباچه: پیش را دانستی. یا از پیش. در قدیم در سابق: بگردوی من نامه ای کرده ام هم از پیش تیمار او خورده ام. (فردوسی) یا از پیش. از جانب از طرف: و حکم شد که مولانا صاعد باز گردد و برعایا رساند که هر ظلم و زیادتی که مولانا قطب الدین بارتکاب آن جسارت نموده از پیش او بوده نه بر حسب فرموده حضرت صاحب قرانی، قبل از پیش از: احمد ایشانرا آورد و آنچه از پیش مرگ خوارزمشاه ساخته بود. . باوگفت... . یا از پیش خود. پی اشاره غیربخودی خود: از چه خاکی ای دل ویران، که از روز ازل هیچکس از پیش خود نگرفت تعمیر ترا. (قدسی آنند. لغ) یا به پیش، فرمانی دسته سربازان را برای حرکت بطرف مقابل. یا پیش از. قبل از سابق بر: و طلب آب کردن پیش از تیمم واجب نیست. یا پس و پیش (از لحاظ مکان) مقدم و موخرجلو و عقب روبرو و پشت سر: گشاده نباید که دارید راه دو رویه پس و پیش آن رزمگاه. (فردوسی)، (از لحاظ زمان) موخر و مقدم سابق و لاحق: همه را زاد بیک دفعه نه پیشی نه پسی. یا پیش از این. قبلا سابقا: پیش از این اهالی بغداد بواسطه مخالفتی که با عسا کرما بنیان نهادند... خود را و مملکت را بر باد دادند... . یا پیش از ظهر. قبل از ظهر مقابل بعد از ظهر پسین. یا در پیش. قبل از پیش از: زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون. چنانچون کودکان از پیش الحمد بیاموزند ابجد را و کلمن. (منوچهر)، درنزد بمذاق بسلیقهء: گفت: جوع از صبر چون دو تا شود نان جو در پیش من حلوا شود. (مثنوی) ترکیبات فعلی. یا از پیش بردن چیزی را. کامیاب شدن در آن غالب آمدن: هر آنک استعانت بدرویش برد اگر بر فریدون زد از پیش برد. (سعدی) یا از پیش برداشتن، از بن برکندن، کاری را کاملا انجام دادن، یا از پیش پای کسی بر خاستن 0 بتعظیم او بر خاستن: ما خویش را سبک پی دنیا نکرده ایم از پیش پای باد نخیزد غبار ما. (تاثیر آنند. لغ) یا از پیش چیزی رفتن، آنرا ترک گفتن از آن شانه خالی کردن: من هوا دار قدیمم بدهم جان عزیز نوارادت نه که از پیش غرامت بروم. (سعدی) یا از پیش رفتن، میسر بودن کفایت شدن روا گشتن: ترا که هر چه مرا دست میرود از پیش ز بیمرادی امثال ما چه غم داردک (سعدی) یا از پیش رفتن حرف (سخن)، موثر افتادن سخن نتیجه دادن آن: ره بی دلیل گم نکند کاروان عقل در وادیی که حرف من از پیش میرود. (تاثیر. آنند. لغ) یا از پیش کسی بودن، از آن بودن برای او بودن: اگر باز بینم ترا شادمان پر از درد گردد دل بد گمان. از آن پس جز از پیش یزدان پاک نباشم کز اویست امید و باک. (فردوسی) یا از پیش کسی نرفتن یا از پیش نرفتن کاری کسی را. قادر نبودن (یا نشدن) وی بر آن: چون خدا میخواست از من صدق زفت خواستش چه سود چون پیشش نرفت. (مثنوی) یا پیش از کسی یا چیزی بودن یا از کسی پیش بودن، بر او مقدم بودن بر او برتری داشتن، یا پیش خودمان بماند. این سر را نگهدار. بکسی مگو، نشنیده بگیرخ یا در پیش داشتن کاری را. به آن مواجه بودن موظف بودن بانجام دادن آن: مهمی که در پیش دارم بر آر و گرنه بخواهم ز پروردگار. (سعدی) یا در پیش شدن، تقدم. یا در پیش کردن، تقدیم تقدمه. یا در پیش گرفتن چیزی را. بدان پرداختن، اجرای آنرا وجهه همت خود ساختن: من ازین باز نیایم که گرفتم در پیش اگر میرود از پیش و گر می نرود. (سعدی) یا در پیش نهادن، عرضه کردن: آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند. (سعدی) برابر مقابل جلو روبرو در حضور بنزد قدام امام مقابل پشت سر عقب: و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان برآن ساختست که سواران بر آن روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
Forwardness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
前进
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
śmiałość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
рішучість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
Vorwärtsdrang
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
напористость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیش روی
تصویر پیش روی
ousadia
دیکشنری فارسی به پرتغالی